.((استرابو))جغرافيادان معروف دنياي قديم از قول ((اريستوبول)) كه خود اين آرامگاه را ديده است مي نويسد كه سنگي بر آرامگاه بود كه بر روي آن اين سخن نوشته شده بود:
(( اي رهگذر!من كوروش هستم.من امپراتوري جهان را به پارسيان دادم.من بر آسيا فرمانروايي كردم.بر اين گور رشك مبر))
مورخ ديگر يوناني ((اونه سيكريت)) آورده است كه بر گور او به زبان يونانی و پارسی نوشته شده بود:
((در اينجا من آرميده ام.من،كوروش،شاه شاهان)).
(( آرين )) در اين باره مفصلتر مي نويسد.او آورده است كه اسكندر بعد از بازگشت از هند دانست كه دزدان آرامگاه كوروش را غارت كرده اند.اين آرامگاه در ميان باغهاي سلطنتي پاسارگاد بود و آن را انبوه درختان احاطه كرده بودند.در ورودي آن كوچك بود و پيكر كوروش در تابوتي از زر قرار داشت.تابوت روي ميز بر پايه هاي زرين قرار گرفته بود و در آرامگاه پارچه هاي نفيس بابلي و قالي هاي ارغواني و رداي سلطنتي و لباسهاي مادي و طوق و ياره و زينت هايي از زر و جام هايي براي آب مقدس و تشتي زرين براي شستشو و سنگهاي گرانبهاي بسيار بود .پله هاي دروني به اتاق كوچكي كه به مغان تعلق داشت منتهي مي شد.اين مغان با خانواده خود در آنجا زندگي مي كردند و همه روزه يك گوسفند و مقداري آرد جيره داشتند و در هر ماه هم يك اسب به آنها داده مي شد تا براي آرامگاه قربانی كنند و كتيبه ای بر روی آرامگاه بود كه مضمونش را از قول ((اريستوبول)) كه در دبير خانه اسكندر كار مي كرد،چنين نوشته است : (( اي مرد ميرا،من كوروش پسر كمبوجيه هستم،من شاهنشاهي پارس را بنياد گذاشتم و فرمانرواي آسيا بودم.به اين آرامگاه من رشك مبر))
اسكندر خواست درون آرامگاه را ببيند.هنگامي كه به درون رفت ديد كه همه چيز را جز ميز و تابوت برده اند.او به ((اريستوبول)) مورخ يونانی كه همراه وي بود دستور داد كه آرامگاه را سامان دهد،سپس در آرامگاه را مسدود كردند و مهر اسكندر را بر آن زدند.
يكي ديگر از نويسندگان دوران قديم ((كنت كورث)) در اين باره چنين آورده است:اسكندر خواست برای كوروش قربانی تقديم كند و فرمان داد تا در آرامگاه را باز كردند.او تصور مي كرد آرامگاه پر از زر و سيم است،زيرا در پارس همه اينطور مي پنداشتند ولي اسكندر در آن جا چيزي جز يك سپر كه تبديل به خاك شده بود و دو كمان سكائي و يك شمشير چيز ديگري نديد.او تاجي از زر بر روي گور گذاشت،شنل خود را به دور صندوقي كه بقاياي كوروش را در بر گرفته بود انداخت و به ان پيچيد و در شگفت شد كه چگونه ممكن است كه گور پادشاهي بدين ناموری و و بدين ثروتمندي مانند گور يك فرد عادی باشد.اسكندر با همه ويرانگري های خود به كوروش بی اندازه احترام مي گذاشت.در دنياي قديم همه ملت ها كوروش را با نظر احترام مي نگريستند.
(( پلوتارك)) آورده است كه چون اسكندر به آرامگاه كوروش رسيد و ديد كه آن را باز كرده و به آن دستبرد زده اند،بر آشفت و عامل اين كار را كه مرد سرشناسي به نام (( پلي ماك )) از اهالي شهر پلا در مقدونيه بود كشت و دستور داد تا كتيبه ها را كه به خط ايراني بر سنگ كنده شده بودند،خواندند و فرمان داد تا از همان كتيبه ها يك متن يوناني تهيه كنند و در زير متن ايراني بكنند،متن پارسي چنين بود: (( ای مرد،هركه باشي و از هر كجا بيايي- چون مي دانم كه گذارت به اينجا خواهد افتاد- بدان من كوروش،بنيانگذار شاهنشاهي پارس هستم، به اين مشت خاكی كه پيكرم را در بر گرفته است رشك مبر.))گويا اين كلمات اسكندر را به شدت متاثر كرده بود.
منابع
فره وشی،بهرام-ایرانویج- تهران- انتشارات دانشگاه تهران-۱۳۶۵
پیرنیا،حسن- تاریخ ایران باستان - چاپ نهم - تهران -انتشارات افراسیاب- ۱۳۷۸
:: بازدید از این مطلب : 386
|
امتیاز مطلب :
|
تعداد امتیازدهندگان :
|
مجموع امتیاز :